خسته ام خدا

از تنهایی

از مهربون بودن و تنها بودن

خسته ام از دویدن های بی ثمر

خسته ام از بس خودم رو مقصر دیدم، نتیجه ایی ندیدم...

خسته ام از بس کنار اومدم و تغییر کردم، ولی گذشته رو بهتر دیدم

خسته ام از بس فکر کردم نزدیک هدف دارم بیخیالش میشم اما هزاران فرسخ دورتر از هدف بودم

خسته از از هدف گذاری های بی هدف

از دویدن های بی برکت

خدایا خسته ام

از خودم

دورم

اطرافم

همه کس و همه چیزم

براستی من کی ام؟

کجام؟

چرا باید اینجا باشم؟

کجا باید برم؟

دلم یه بغل تنهایی میخواد

تنهایی ایی که تموم نشه

و آروم توش زندگی کنم

هیچ فراز و هیچ نشیبی نداشته باشه

دلم یه چایی نبات میخواد

کنار دریا

همراه یه پیپ چاق شده

یا حد اقل یه سیگار بهمن سوئیسی...

و فردایی که هیچوقت نرسه...

خدایا، دنبال خیلی چیزها گشتم

تا وقتی ازت دور ام اذیت نشم

اما مشکل همینجاست

همین میانبر ها

همیش اشتباهات متداول...

همین بی حواسی ها

همین گم کردن ها...

خدایا، من روزی ام رو گم نکردم

آینده ام رو هم گم نکردم

دنیا و آخرتم رو هم گم نکردم...

خدایا

من، فقط تورو گم کردم...

چجوری پیدات کنم؟

تو کدوم مسجد؟

کدوم صحن؟

کدوم امام زاده؟

کدوم خونه؟

کدوم کوچه؟

و...

باز هم اشتباهی متداول...

تو همین نزدیکی هستی

نزدیک تر از رگ گردن بمن...

من نمیتونم

خدایا من نمیتونم گمت نکنم...

توروخدا کاری کن همیشه با من بودنت رو با اعماق وجودم حس کنم...


شبتون پر ستاره